کد مطلب:329671 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

در سوگ پدرش علی (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در شهر كوفه ، مردم صدای شیون و عزایی را شنیدند كه در بین زمین و آسمان ندا در داد: ((قد قتل مرتضی تهدمت و الله اركان الهدی )) آری ، صدای جبرئیل امین است كه در غم امام المتقین صحیه می زند كه علی را كشتند. والله ، اركان هدایت را از بین بردند...

زینب صدای حزین امین وحی را كه می شنود، در یك لحظه صحیه از دست دادن مادرش زهرا برایش تداعی می گردد.

در مسجد قامت به خون نشسته علی (ع ) را در گلیمی نهاده و راهی منزل می كنند. در فاصله اندكی كه به جا مانده است ، حضرت فرمودند: ((فرزندانم ! مرا بگذارید تا با پای خودم وارد منزل گردم . نمی خواهم دخترم زینب متوجه این وضع من گردد.))

آری زینب دو چهره خونین را پشت در خانه شان دیده است ، یك بار مادر خود را و این بار قامت رشید امام المتقین را و از شدت غصه به خود می پیچید.

او گرد وجود پدر خویش همچون پروانه می گردید و از خرمن وجود او بهره ها می برد. در آخرین لحظات از پدر خویش اجازه خواست تا از او سئوالی را بپرسد. امام او را در پرسیدن آزاد دانست و فرمود: ((دخترم ! هر چه می خواهی بپرس كه فرصت كم است .))

زینب رو به پدر كرد و گفت :ام ایمن می گوید: ((من از رسول خدا شنیدم كه حسینم در نقطه ای به نام كربلا در روز عاشورا با لب تشنه شهید می گردد)) آیا نقل قول او صحیح است ؟

امام فرمود: ((آری ؛ ام ایمن درست می گوید. اما من چیزی اضافه بر كلام او برایت نقل كنم . دخترم ! روزی شما را از دروازه همین شهر كوفه به عنوان اسرای خارجی وارد می نمایند كه شهر در شور و شعف موج می زند، آن روز مردم ، شهر را آذین می بندند و با دست زدن و هلهله از آمدن شما استقبال كرده و شما را در شهر گردش می دهند.))

زینب از شنیدن كلام امام معصوم (ع )، می بیند كه چه مصایب طاقت فرسایی در انتظار او می باشد.(64)

64-1- عقيله بني هاشم ص 13 و 14.